loading...
دنیای علم
مردی زیر باران بازدید : 452 سه شنبه 1393/02/30 نظرات (0)

زود بیا


ساعتی زود بیا

نازنینم به کنارم

که چو ابرهای بهار

طاقتم لبریز است

و نمیدانی که تصویر زمان

در نبودت چه ملال انگیز است

ساعتی زود بیا

تا که اسرار نهان

با تو من فاش کنم

و بگویم که به هنگام غروب

نور شمعی که میان من و توست

تا بلندای جهان

تا به نزدیکی عرش می تابد

و در اینجا همه می دانند

راز زیبایی عالم

به همان شاخه گلی ست که به دستت داری


نازنینم

همه اندوه و غمم


تا زمانیست که تو را می بینم

وسبب چیست نمی دانم من

بی صدا و آرام

در کنارم تو چرا می گریی؟

بر مزارم تو اگر می آیی

نازنینم

دل من را مشکن

و دگر اشک مریز

که خدا میداند

گریه هایت

چه بلایی به سرم می آرد

و اگر می خواهی

تا به رسم همه خاطره ها

تو دگر بار دلم شاد کنی

همتی کن

و

و اینبار کمی زود بیا.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
به نام خدا صلوات بر محمد آل محمد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    ميزان مفيد بودن سايت براي شما
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 302
  • کل نظرات : 70
  • افراد آنلاین : 74
  • تعداد اعضا : 895
  • آی پی امروز : 214
  • آی پی دیروز : 185
  • بازدید امروز : 288
  • باردید دیروز : 401
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,498
  • بازدید ماه : 2,498
  • بازدید سال : 94,462
  • بازدید کلی : 635,894