ماتم:
آسمان غرق سکوت
شب تاریک آرام
نه صدای پایی
نه نشان از مهتاب
جغد شوم بر سر دیوار بلند می خواند
و نگاهش
دو سه روزیست که بر کلبه ی ماست
غصه ای در دل شب پنهان است
که نمی دانم چیست
دل من بی تاب است
چشم مادر نگران
ناگهان
غرش ابرهای سیاه
همه ی ژرفای سکوت را بشکست
نفس خسته ی مادر به شمارش افتاد
دل من هم لرزید
جغد شوم از سر دیوار پرید
شب تاریک به رنگ ماتم
سایه بانیست به اندازه ی غم
چشم مادر چو ابرهای خزان گشت
و نگاه نگرانش به من گفت:
که دگر جای پدر پیش خداست.